بخاطر سن کمش او را اعزام نمی کردن.
مادرش می گفت، یک روز شناسنامه خود را آورد، گفت اگر سن مرا یک سال
بالا ببری مرا به جبهه اعزام می کنند. می گفت از همان وقت گفتم این پسر دیگه بر
نمی گرده.
درست روز آخر جنگ که قطع نامه 598 امضاء شد او در منطقه شلمچه به شهادت
رسید.
از چپ اولی شهید جلال منصف
در وصیت نامه اش این چنین گفت!
ای کسانی که همیشه به فکر مادیات هستید، آیا من هنوز نوجوانی نیستم که باید
زندگی را دوست بدارم، آیا دلم نمی خواهدکه در زیر سایه ی پدر و مادرم زندگی
آرامی داشته باشم.
چرا رختخواب گرم و نرم را فراموش کردم و به جبهه آمدم و سختی ها را تحمل
کردم؟
زیرا لذتی که آخرت دارد دنیا ندارد، شیرینی های دنیا زود گذر است، ولی
شیرینی اخروی جاودانه و پایدار.
برای من هیچ چیز بالاتر از شهادت نیست!
ای دوستان من، ای برادران، از شما می خواهم که مرا به خاک نسپارید،
مرا در یاد بسپارید.
زندگی نامه :
به نام خدا
شهید جلال منصف در 18 شهریور سال 1351 دیده به جهان گشود.
او در خانواده ای بسیار مذهبی با اوضاع مالی بسیار مختصر و ضعیف بزرگ شد،
امّا در این خانواده رابطه با اهل بیت بسیار قوی بود و در همان سن وسال کودکی انس
والفت او با اهل بیت شکل گرفت.
مادر محترمه او سخنرّان جلسات مذهبی زنانه بود و در فعّالیّت های سیاسی و
مذهبی فعالیت بسیاری داشت. همین سبب شد که فرزندانی عاشق اهل بیت، انقلاب و امام
خمینی تربیت کند.
وی درسال اوّل راهنمایی درس را رها کرده و جاذبه ی جهاد و جبهه او را به
خود جذب کرد.
در نهایت با تغییر در شناسنامه و سماجت پدر و مادرش به جبهه های حق علیه
باطل اعزام شد.
او در طول حضور در جبهه به ادامه تحصیل پرداخت و در مدت کوتاهی تا مقطع
دبیرستان و دیپلم آموخت.
شوق وصال معبود او را به لقاءالی الله می کشاند.
وعده دیدار او با معشوق در 31 تیر ماه سال 1367 در منطقه عملیّاتی شلمچه
عراق عملیات بیت المقدس 7 صورت پذیرفت.
روحش شاد و یادش گرامی .